- میخ زدن(صَ کَ / کِ دَ)
میخ کوبیدن. کوبیدن میخ بر تخته و دیوار و جز آن. زدن میخ بر در و دیوار و مانند آن. (از یادداشت لغت نامه). تده. وتد. (تاج المصادر بیهقی) :
گو میخ مزن که خیمه می باید کند
گو رخت منه که بار می باید بست.
سعدی.
به هر کفشی که میخی زد مه نامهربان من
ز حسرت ناله وفریاد میخیزد ز جان من.
سیفی صاحب بدائعالصنایع
گو میخ مزن که خیمه می باید کند
گو رخت منه که بار می باید بست.
سعدی.
به هر کفشی که میخی زد مه نامهربان من
ز حسرت ناله وفریاد میخیزد ز جان من.
سیفی صاحب بدائعالصنایع
